تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم...

یک سر رسید پیدا کردم. بعد از یک اسباب کشی طاقت فرسا ،یافتنن همچین چیزی حکم اب حیات را دارد.از همان سررسیدهایی بود که بعضی صفحاتشان نشاندار تا خورده، یک ورق کاغذ از داخلش سرک میکشد.از همانهایی که خاک رویش نشسته! 

یک عکس قدیمی،چند ورق دست نوشته با خط خوش که از دوستان رسیده و لا به لای صفحات  جاخوشکرده ، صفحات نوشته شده از سالهای دور و یک دستور رژیم لاغری!  

عکس را باید اسکن کنم تا لبخندهایش را باهم شریک شویم حال هوای نوجوانی دهه شصتی ها را دارد.دست نوشته هایی بی نام اما همچنان با ارزش که اینجا ماندگار شده اند:  باید استاد و فرود امد /به استان دری که کوبه ندارد /که اگر... گمانم از شاملو باشد،این یکی را بیش از بقیه دوست داشتم. 

از تاریخ های نستالژیک نوشته های سررسید که بگذریم به دستور رژیم لاغری میرسیم:بالای برگه نوشته شده :

نام و نام خانوادگی :م.ه تاریخ:5/11/86     وزن شروع:60      وزن ایده آل 53    وعده صبحانه: 1 کف دست نان+.... 

این روزها یک رژیم چاقی باید برای خودم مهیا کنم  :

نام و نام خانوادگی: م.ه  تاریخ:مرداد 94    وزن شروع:50       وزن ایده آل 53   

زندگی یعنی همین؟؟؟دور خودمان میچرخیم ،آخر زمین گرد است دیگر!

رفیق روزهای خوب! رفیق خوب روزها...

بیا باهم قدری پیاده راه برویم. قدمهایت را کوچک بردار ،بگذار کمی دیرتر به خانه برسیم جان من! قدم های کوچک من فرصتی است برای مرور خودمان و البته قدمهای بزرگ توست که ما را همیشه به مقصد میرساند.
یادت هست،سه شنبه بود ،دلیل دوستداشتنهایم را پرسیدی :خودت را...علیرضا و چند نفر دیگر. خیلی فکر کردم مثلا اینکه علیرضا را به خاطرشفا فیتش دوست دارم ،از پشت چشمهای شیشه ایش میتوان دلش را دید.
و فاطمه را به خاطر مشاوره هایش دوست دارم،زندگی کردن را خوب بلد است.
و تورا...
راستی این خرده استدلال ها دوست داشتن را حقیر نمیکند؟ بیا در کوچه بعدی کمی خدایی کنیم.دوست بداریم آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشیم،کاری که خدا با ما میکند