دلتنگتر از من و نفس هایم، برای صدا و هوای تو کسی نیست! شرافتم را گرو میگذارم، بی سرو سامان تر از خانه ی تو روح مشوش من است! بیا مرا جمع و جور کن که نبودنت همچون بمب هسته ای مرا از هم پاشانیده! بی سرزمین تر از باد آوای بی صدای من است که به گوش تو نمیرسد! و بی پناه تر از قاصدک روح سرگردان من است که آزمند روزی ست که در گوشش آرزوهایت را بخوانی تا صاعقه وار اعجاز کند و برآوردشان! بیا خدای من برگرد به معبدت همچون نگهبان پیر دیری دور باور کن تنها بنده ات منم برگرد به معبد آغوشم
معبدهای سرد و تنها...
برگرد ...