یک سر رسید پیدا کردم. بعد از یک اسباب کشی طاقت فرسا ،یافتنن همچین چیزی حکم اب حیات را دارد.از همان سررسیدهایی بود که بعضی صفحاتشان نشاندار تا خورده، یک ورق کاغذ از داخلش سرک میکشد.از همانهایی که خاک رویش نشسته!
یک عکس قدیمی،چند ورق دست نوشته با خط خوش که از دوستان رسیده و لا به لای صفحات جاخوشکرده ، صفحات نوشته شده از سالهای دور و یک دستور رژیم لاغری!
عکس را باید اسکن کنم تا لبخندهایش را باهم شریک شویم حال هوای نوجوانی دهه شصتی ها را دارد.دست نوشته هایی بی نام اما همچنان با ارزش که اینجا ماندگار شده اند: باید استاد و فرود امد /به استان دری که کوبه ندارد /که اگر... گمانم از شاملو باشد،این یکی را بیش از بقیه دوست داشتم.
از تاریخ های نستالژیک نوشته های سررسید که بگذریم به دستور رژیم لاغری میرسیم:بالای برگه نوشته شده :
نام و نام خانوادگی :م.ه تاریخ:5/11/86 وزن شروع:60 وزن ایده آل 53 وعده صبحانه: 1 کف دست نان+....
این روزها یک رژیم چاقی باید برای خودم مهیا کنم :
نام و نام خانوادگی: م.ه تاریخ:مرداد 94 وزن شروع:50 وزن ایده آل 53
زندگی یعنی همین؟؟؟دور خودمان میچرخیم ،آخر زمین گرد است دیگر!
واقعا زندگی یعنی همین؟!
اینروزها هرکسی که می بیندم
می گوید چه لاغر شدی
میگویم رژیم دارم
دروغ می گویم عین ...
خیلی هم زیاد می خورم
حرص
غصه
...